قلاب از بالای ابرها، به پرستش می نشینم
شاید آفتاب پرست شوم
آن وقت شاید
با دو چشم جدا جدا،
در فاصله ی بیرنگ اینجا و آنجا،
با دو دردانه نگاه گیج و شکسته و بی تاب،
در پشت و جلو،
در همیشه،
امن سیالیت تو باشم؛
در گم شدن هایت در اینجا و آنجا.
شاید آفتاب پرست شوم
آن وقت شاید
با دو چشم جدا جدا،
در فاصله ی بیرنگ اینجا و آنجا،
با دو دردانه نگاه گیج و شکسته و بی تاب،
در پشت و جلو،
در همیشه،
امن سیالیت تو باشم؛
در گم شدن هایت در اینجا و آنجا.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر