پشت کفش میخوانم تا راهی دریا شوم
به آنی غرق و به آنی ناپیدا
درست مثل موجک های سفید پوش چشمک زن
خرامان بر دوش فوج فوج آب های رقصان
دریا را به عشوه ای بشکنم و به غمزه ای رخ بپوشانم
پیدا شوم از نو
خیره بر جای، بر ساحل اثیری
به آنی غرق و به آنی ناپیدا
درست مثل موجک های سفید پوش چشمک زن
خرامان بر دوش فوج فوج آب های رقصان
دریا را به عشوه ای بشکنم و به غمزه ای رخ بپوشانم
پیدا شوم از نو
خیره بر جای، بر ساحل اثیری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر