لب ها در هجوم اشتیاق من فراری می شوند
لب ها، آن دو لمیده رها
لب ها را می خواهم
لب های کبود از بی نفسی های مستی و شراب
لب های به معجزه خندان، خیره به خالی های تب و تاب و سایه
آن خم بالا، بی هوا یله بر بر گودی پایینی،
بار همه مستی هاست که یک تنه به دوش می کشد
آن دو قوس دقیق، از بالا و از پایین غنوده بر آن خط استوار میانی
که انگار خط بطلانی است بر همه عشوه های به تاراج رفته
خطی قاطع در مرز لوندی و تاریخ، دل نگران بوسه و نفس
لب ها را می خواهم
لب های فراری با آن خط میانی دلبرانه،
گیج و محو از پشت شیشه و این فاصله ی دور
لب ها، آن دو لمیده رها
لب ها را می خواهم
لب های کبود از بی نفسی های مستی و شراب
لب های به معجزه خندان، خیره به خالی های تب و تاب و سایه
آن خم بالا، بی هوا یله بر بر گودی پایینی،
بار همه مستی هاست که یک تنه به دوش می کشد
آن دو قوس دقیق، از بالا و از پایین غنوده بر آن خط استوار میانی
که انگار خط بطلانی است بر همه عشوه های به تاراج رفته
خطی قاطع در مرز لوندی و تاریخ، دل نگران بوسه و نفس
لب ها را می خواهم
لب های فراری با آن خط میانی دلبرانه،
گیج و محو از پشت شیشه و این فاصله ی دور
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر