وارونه سرا
۱۳۹۰ خرداد ۳۱, سهشنبه
مینیمال غروب
آمدش که ببیندش، گویدش که برویم.
دیدش اما نبودش، رفته بودش.
رفتش.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
درباره من
minerva
مشاهده نمایه کامل من
صفحات
صفحه اصلی
Haiku revolts
دنبال کننده ها
بايگانی وبلاگ
◄
2013
(4)
◄
ژوئیهٔ
(4)
◄
2012
(3)
◄
فوریهٔ
(1)
◄
ژانویهٔ
(2)
▼
2011
(44)
◄
اکتبر
(4)
◄
سپتامبر
(2)
◄
اوت
(5)
◄
ژوئیهٔ
(8)
▼
ژوئن
(8)
پوست انداختن
کوچه
مینیمال غروب
زن و مرد
به مثال یک روانی نانجیبتنها یک بار همآغوشی می خواه...
پرنده بلند نشده بودآشیان غنوده، خمار یکجا نشینی ا...
لب ها
نقطه چین های سیاه، به خط، سایه انداز تندی های غروب...
◄
مهٔ
(3)
◄
آوریل
(5)
◄
مارس
(5)
◄
فوریهٔ
(1)
◄
ژانویهٔ
(3)
◄
2010
(80)
◄
نوامبر
(2)
◄
اکتبر
(3)
◄
سپتامبر
(7)
◄
اوت
(6)
◄
ژوئیهٔ
(4)
◄
ژوئن
(25)
◄
مهٔ
(32)
◄
ژانویهٔ
(1)
◄
2009
(2)
◄
مهٔ
(2)
◄
2006
(1)
◄
ژوئیهٔ
(1)
◄
2005
(1)
◄
اوت
(1)
◄
2004
(1)
◄
ژانویهٔ
(1)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر