از فاصله برخواستند
زن از چمدان بیرون آمد و مرد از صندلی جلو
مشت ها سنگ،
زندانبان خون ارغوان زخمها،
زخمهای کش-آمده در لای خرده شیشه های جام شکسته، لابه لای انگشتان
از فاصله برخواستند،
تن به هم بستند
زیر درخت و ساکت هوا
با تکه تکه بغض های آویزان در هوا
بوی گس درخت سنجد
بر لب و بر گلو
مشت ها باز شد
همه یاقوت سرخ، زیر پستان زن
با بوی تند سنجد
زن در چمدان نشست باز ...
مرد در مه هنوز ...
زن از چمدان بیرون آمد و مرد از صندلی جلو
مشت ها سنگ،
زندانبان خون ارغوان زخمها،
زخمهای کش-آمده در لای خرده شیشه های جام شکسته، لابه لای انگشتان
از فاصله برخواستند،
تن به هم بستند
زیر درخت و ساکت هوا
با تکه تکه بغض های آویزان در هوا
بوی گس درخت سنجد
بر لب و بر گلو
مشت ها باز شد
همه یاقوت سرخ، زیر پستان زن
با بوی تند سنجد
زن در چمدان نشست باز ...
مرد در مه هنوز ...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر