انگار تمرد از عمد میکنی، روی برتابیدن را
انکار را.
آشفته سر، خیرگی را تاب می آوری
در بساط دوره گرد خاطره فروش
خیره ی خاطره ی نقره ی ماهی،
در شب عبور از کمین گاه ماهی نور
که به آنی
فرو لرزاند مرز آبی و خشکی را،
حیات و مرگ را.
مرز را بلعیدش
در هوس نور، ماهی
ماهی نور
انکار را.
آشفته سر، خیرگی را تاب می آوری
در بساط دوره گرد خاطره فروش
خیره ی خاطره ی نقره ی ماهی،
در شب عبور از کمین گاه ماهی نور
که به آنی
فرو لرزاند مرز آبی و خشکی را،
حیات و مرگ را.
مرز را بلعیدش
در هوس نور، ماهی
ماهی نور
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر