۱۳۸۴ مرداد ۲۴, دوشنبه

لحظه های ایمان به بی ایمانی

بزنگاه تصمیم و شک، گاه تأمل نیست
تعمق شاید
اما درنگت نابودی است در جهتی نا معلوم

قاضیان ردای استواری اراده به تن کرده،
حکم حماقتت را به ضرب نشسته اند.

دهه ای شاید به عبث در گیر و واگیر یک موج شک و یک موج یقین
گیج واخورده ی بهتی و در انتها دیوارکوب "هیچ" شده ای ...
مذبوحانه تلاشی شاید ...

چه بیهوده چه بی عبث شک را تقدیس میکردی
و یقین چه فروتنانه انکارت را با بردباری تاریخ گونه ای
به پوزخندی به دیدن نشسته بود:
"استغاثه ی حقیقت طلبی اش فریاد زخم خورده گلویی شده،
رعشه به تنه ی گرم و تبدار کائنات انداز ...
اما ..
اما زمین زیر پایش را انکار پرواز و تعلیق میکند ...
به وهم پروازی خدایگونه، سختی اش را به لجاجتی کودکانه حکم به دود واره ای جادو گونه میدهد."
جادویی که تعلیق حماقت بار تو گویا
بنده ی وجودش است برای توجیه وجود خود ...
جادویی روح و جادویی اکسیرواره ی حیات و
جادویی خدا ...
خدایی به جادو در افکنده شده در گنگی اثباتش
و جادویی به خدا تقدیس شده ی حیرانی همه عالم.

محکوم حماقتی
یا محکوم تعلیقی مرزهای مجاز زمان را شکسته ...
یا مرزهای مجاز فرصت را شاید ...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر