۱۳۸۹ مهر ۵, دوشنبه

یکشنبه ها

یکشنبه است
میدان شهر، به جای همه کوچه ها،
قهقهه می زند
با دستان باز
در بغل دریا
در مهیب نور و صدا

یکشنبه است
در خالی همه کوچه ها،
یله بر بام ها،
مرغان دریایی، پاکش،
لباس دلقک بر کنده،
قیلوله می زنند
میان زرد ماه و زرد خورشید

یکشنبه است
پسرک زرد و پسرک سبز
خنده تاخت می زنند
از پی دخترک مشکی پوش
بر قایق پارویی ایستاده بر میدان

به عشوه ای،
به بوسه ای سرخ،
مرغ دریایی بر بینی نازکشان،
چاق و نورس،
دلقکی کاشته؛
به عاریت
تا غروب
تا بعد قیلوله ی ماه و قیلوله ی خورشید

یکشنبه است
گدای ژولیده ی شهر هم تن می زند از سکه، از کار
گوشه ای از قایق پارویی ایستاده بر میدان،
جرعه جرعه،
خنده می زند در تعطیلی کار

یکشنبه است
من هم دوربینم را بر سه پایه،
بر قایق پارویی ایستاده بر میدان،
رو به ابرها می کارم

به تماشا،
ابرها،
به خنده،
پرنده می شوند و ببر و لیلی و مجنون
عکس می گیرم
از ابرها
از پرنده، ببر و لیلی و مجنون
قاب دیوار تنهایی هایم در دیجور غروب یکشنبه ها.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر