۱۳۸۹ مهر ۱۵, پنجشنبه

چشمان آفتاب پرست

قلاب از بالای ابرها، به پرستش می نشینم
شاید آفتاب پرست شوم
آن وقت شاید
با دو چشم جدا جدا،
در فاصله ی بیرنگ اینجا و آنجا،
با دو دردانه نگاه گیج و شکسته و بی تاب،
در پشت و جلو،
در همیشه،
امن سیالیت تو باشم؛
در گم شدن هایت در اینجا و آنجا.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر