۱۳۸۹ مرداد ۱۹, سه‌شنبه

انعکاس بیرنگ

دور و دورتر از وسط،
از تقارن،
دور و دور می شوم از خودم، از آینه
نزدیک و نزدیک می شوم به خودم، به آینه؛
وقتی در انعکاس بیرنگ، در فاصله ی دو بلور اشک می نشینم.

یکی چکیده ی دیروز و
یکی چکیده ی فردا


۱ نظر:

  1. اصولا بی تعارف من در فهم آثار ادبی کندم کمی. مثلا برای اینکه یک شعری را بفهمم خیلی ملا لغتی باید اول معنی کلمه ها را بفهمم و بعد معنی هر جمله و بعد ارتباط جمله ها با هم و در نهایت بتوانم تصویر کلی ای از شعر بدست بیاورم.
    در مورد این شعر جدای از اینکه در نهایت چه تعبیری بدست می آورم به نظرم می رسد گه دو سطر نخست کمکی به شعر نمی کنند. چرا دور شدن دوبار اتفاق می افتد و نزدیک شدن یک بار؟
    از اینجا به بعد پرسشهایی که می پرسم پرسشهایی از خودم است برای فهم شعر
    خود و آینه در اینجا به چه چیزی ارجاع دارند؟
    آیا با دور و نزدیک شدن خود اکنون با خود گذشته و آینده روبرو می شود؟ آیا این گریه ها گریه های حسرت تصویر گذشته از دست رفته است؟ آیا ان اشکی که از فردا می آید خود ان حسرت تصویر آینده از تصویر اکنون نیست؟ تصویر اکنونی که به تصویر گذشته حسرت می خورد؟ و این تصویرها همینطور ادامه پیدا می کنند؟ همچون انعکاس دو آینه - خودها-موازی در هم.

    پاسخحذف