۱۳۸۹ خرداد ۲۳, یکشنبه

دام

دامی پهن میکنم
در خلسه ی عمیق آب و آبی،
دامی از پنبه ی ابر
مابین دریاچه و مه
غلیظ و فریبنده
در برقابرق آب و ماه

دامی نه برای مرغ شب و پری های خفته
دامی برای خودم، در شبگیر پرخمار روزاشب غماز

دامی برای به تمامی گم شدنم در جادوی اساطیری بقعه ی ماه
دامی برای حبس من، در فریبندگی های خیالات نمناک
دامی برای اغوا، در بازی یکی برد و یکی باخت ستاره و شبتاب

دامی نرم و گیرا، برای آزادی ام از من ابتر
به من رها
به من خیال

۲ نظر:

  1. تصویر قشنگی یه. اما ساختمان شعر کامل نشده. همانطور که در داستان باید پلات گسترش پیدا کند اینجا هم در شعر باید این طور باشد. مثلا خواننده می خواهد بداند این دام چیست و از چه روست.

    پاسخحذف
  2. مممم مجبورم کردی دام رو توضیح بدم ... نمیدونم قانع کننده است یا نه ...

    پاسخحذف