پشت به هر کجا نشسته ام
تنخواره ی روزهای افق بر پشت
خیزان و خیزان
خار به پوست و خار به جان
به روایت کژدم
زهر می ریزم به کام خودم ...
نوش شوری خون در تلاطم های عصب
قهر و عاصی
داغ و بریان
به داروغگی، زنجره ها اسیر می کنم
یک سر پا و یک سر دست،
بخراشند، بخوانند،
بخوانم
در گلو
زخم را نه مسامحت مرهم که بی هوشی هوش
لیس می زنم زبان بر زخم
بر تنخاره های به آتش پایا ....
تنخواره ی روزهای افق بر پشت
خیزان و خیزان
خار به پوست و خار به جان
به روایت کژدم
زهر می ریزم به کام خودم ...
نوش شوری خون در تلاطم های عصب
قهر و عاصی
داغ و بریان
به داروغگی، زنجره ها اسیر می کنم
یک سر پا و یک سر دست،
بخراشند، بخوانند،
بخوانم
در گلو
زخم را نه مسامحت مرهم که بی هوشی هوش
لیس می زنم زبان بر زخم
بر تنخاره های به آتش پایا ....
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر