۱۳۹۰ تیر ۲۶, یکشنبه

می افتادم

بیدار نبودم

ایستاده با گردن خم، زیر دو پای از هم باز زن
بی وقفه از واژنش می افتادم
درون تابوتی، ته یک گور کنده،
گور تنگ.

زن، با پیراهن ساتن قرمز و سفید، چاق. زن سراپا سیاه پوش با خالکوبی سبز بر مچ و گونه هایش با پستان های آویزان. زن استخوان های پوست کشیده اش تیغ نگاه، چروکیده و زرد. زن سفیدپوش زفاف، با رگه هایی قرمز از درد. زن با موهای تراشیده و خلخالی بر مچ پاهای مستاصل بر لبه ی گور. زن با زنجیری بر چشم ها، گوش تا گوش و مرواریدی دوخته بر گوشه ی لب. زن لخت لخت لخت، لخت و آرام، با شیره ای کش آماده بر ساق پا ...
گورها هم گوربگور می شدند با زن. با همه ی سنگ پاره ها و خورده خاک ها. تابوت ها شکسته، تابوت ها چوبی. تابوت ها سوخته. ریگ ها میریختند از ته تابوت.
و من بودم و واژن. ثابت افتادن. واژن سیاه و کبود. یک چشمم خیره ی آن سیاه، یک چشمم خیره ی گونه های زن، یک چشمم ته تابوت. تیزی چوب های شکسته تا واژن تا من. می افتادم و باز می شد و بسته می شد و می افتادم و می شکست و کش می آمد و خاک می شدم و سنگ باز می شد و می افتادم و خیس می شدم و کش می آمدم از کشاله ی ران و می افتادم و کش می آمدم از سنگ و گلمیخ ها و می افتادم و می افتاد. از واژن و از ته شکسته ی تابوت و تاریکی گور تنگ.

بیدار نبودم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر