۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۹, چهارشنبه

خمیر بازی

خمیر بازی ظهر های بچگی یادت است؟
با دست های رنگی، غرق در بوی گس له شدگی کلاغ در گربه
گربه در کلبه،
کلبه در آدم،
آدم در رویا ...

حالا باز بعد از سالها،
هنوز خمیر بازی میکنم
با رویا هایم، با تخیل سرگردان در جزیره ی گمشده در برکه ی هوسم.

خمیر بازی تا ته کرشمه ی عروسک رقصان در سمفونی حضور تو
تا ته طنازی دخترک گمشده در باد

خمیر بازی تا ته له شدن من در تو

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر