۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۹, چهارشنبه

پیروزی


کلاه میجنباند از فراز دار و سلامی میدهد، معلم مغموم
با نگاهی خیره ی ناکجا پیداهای دنج؛

دست خطی، تمرین گرمای دستان یخ زده اش، از لای میله ها لو میدهد بیرون، هنرمند در زنجیر
با دوربینی کاشته در خاطرات روزهای گمشده؛

خاک گور فرو خورده، تیغ تیز بر پهلو نشسته، فریاد ای دریغا خرد بر میکشد بر خموشان، مبارز پیر
با چشمانی دریده از هجمه تاریخ؛

خیانتش را با آب زمزمی روحانی، تبرک خدمت به اربابی ددخو میکند؛
جعل نام میکند از قاتل به قهرمان از یاغی به اسطوره؛
با قدم هایی شرمگین حضورش، حلق آویز گلبوته های لجن، مدهوش بوی رذالتش میشود، سرباز مام حکومت

و آن طرفتر، به سلامتی عربده ای میکشند و تف سربالا مینوشند
مبادله کنندگان خون و پیروزی؛

یا حق ...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر