۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۸, سه‌شنبه

پرومته

در توهمی سخت تلخ، جان و تنش را ارزانی سودای یاری انسان کرد، با خیانت به ایزدان
... پرومته ...

در وهم قدرتی بیچون و چرا، رسالتش را ارزانی سودای انتقامی بنده نواز کرد، با زنجیر زدن به تن و جان این پیک موهوم رویا،
... ایزد خدای ...

و در هوس پروازی بلند، اسطوره شهامتش را ارزانی سودای تکه ای خون نوباوه کرد،
... مزدور عقاب لاشخور مسلک ...

عقاب و ایزد و انسان، خسته از بی انتهایی بیهوده پوچ روزگار،
زخم و سنگ و زنجیر و دشخواره را فراموش تاریخ کردند ...
پرومته اما در زنجیر ماند،
وهن تاریخ ...


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر