۱۳۸۹ خرداد ۱۰, دوشنبه

مرز

دوباره می خواهم به تبعید روم
این بار نه در پشت افق که در بزنگاه فلق
در گرگ و میش یک تن خواب و یک تن بیدار نم نمک های خورشید نگران.

می خواهم در بینهایتش بشورم.
لبه ی هجو بودن و نبودنی مرد افکن را،
به بانگی یاغی زور بازو بشکنم.

می خواهم وسوسه ی یکی روز و یکی شب سایه های جن زده را
به جرعه ای، مست بی خویشی و بی سایگی شوم.

می خواهم بر لبه های گلگون ابرهای میهمان سفره اش بنشینم و
غرق عریانی روز یکدست-پیدا شوم.

می خواهم به آنی شب را روز بچشم
از آنجا به تبعید شفق بار بندم و
به آنی روز را شب بچشم
می خواهم مرز را پرده بر کنم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر