۱۳۸۹ اردیبهشت ۳۱, جمعه

سمندر

در برکه مینشینم و چشم به ماه دوخته و سر زیر آب فرو برده،
نیلوفری را صدا میزنم
تا در آغوشم گیرد؛
لالایی بخواند و قطره قطره دلش را بچکاند بر گونه هایم
غرقم کند در آب و باز پسم گیرد

درست مثل سمندر فراری
که پاکوبان، شعله میکشد از آتش
و باز آرام میگیرد در دل آتش
چلپاسه به بزمش میرود و
"سام اندر" آتش، پاک باز میگردد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر