۱۳۸۹ خرداد ۳, دوشنبه

قمار بازان کودکی

باز قمار بازان کودکی،
دراز کش روی برگ گل،
آسمانها را میشمرند؛
مزه مزه ی خیال را تخته نرد میزنند.

دانه های شبنم را به عاریه میبرند،
عرق تن در تب و تاب حسرت خیزشان.

نسیم را یک دم بر میکشند، تا دم مسیحاییشان شود
در نفس-حبس بوسه ی ابدیشان.

در این رهایی سبک،
سنگین خواب میبیند
این یکتن شده ی رویایی.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر